باورم نمی شود...
نوشته شده توسط : زکیه تولایی

                  

 

 

و اربعین آمد...

«باورم نمی شود چهل روز است که من بی توام و هنوز زنده مانده ام، چهل روز گذشته و من رازی درون سینه ام نگه داشته ام و هنوز زبان بیانش را به تو پیدا نکرده ام ، چهل روز گذشته و رقیه...»اشک و اشک و اشک...

به راستی در این چهل روز بر حضرت زینب(س) چه گذشت؟زبان حالش چه بود؟ چه کسی او را فهمید؟ و چه کسی می توانست او را دلداری دهد؟

و جواب سوال هایم اشک و اشک و اشک...همراه همیشگی سؤال های بی جواب

التماس دعا

زکیه تولایی




:: موضوعات مرتبط: باورم نمی شود... , ,
:: برچسب‌ها: اربعین , حضرت زینب , اشک , ,
:: بازدید از این مطلب : 798
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 دی 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: